آموزش داستان و داستان نویسی

فن و فنون نویسندگی “کتاب راه داستان اثر کاترین آن جونز”

فصل اول:

در آغاز داستان بود…

آینشتاین اشتباه می کرد.شاعره ی آمریکایی، موریل روکایزر، در جایی گفته:

«جهان نه از اتم ها که از داستانها ساخته شده است . جان اشتاین بک در سخنرانی دریافت جایزه ی نوبل می گوید:«ادبیات قدمتی به درازای تکلّم دارد. ادبیات زاده نیاز بشر به آن بوده و این نیاز تغییری نکرده جز اینکه پیوسته شدیدتر شده است ». این سخن امروزه نیز همچنان به قوت خود باقی است. از شکسپیر تا جنگ ستارگان و از دانته تا لوکاره(نام مستعار جان کرنول_رمان نویس انگلیسی)، راه داستان سفری اکتشافی است که با انضباط و فن ایجاد شده است. هرچند با فن است که الهامات خام اولیه به هنر بدل می شود، اما داستانگویی از درون آغاز می شود و به همان اندازه که بخشی از گذشته ی ماست، بخشی از ساختار ژنتیک ما را نیز تشکیل می دهد.

 

داستان گویی نه تنها ریشه سینما، تئاتر، ادبیات و فرهنگ ، که ریشه خود تجربه زندگی است. شنونده داستان با خود اساطیری اش و حقایقی که در آنجا بازنمایی می شوند، تماس برقرار می کند. اگر تماس ما با اسطوره هایمان قطع شود، این خطر هست که تماسمان با خودمان قطع شود. جامعه معاصر جامعه ای تجزیه شده و تکه تکه است و اغلب ما را از هسته ی مرکزی یا روحمان جدا می کند. به رغم همه پیشرفتی که داشته ایم ، چیزی را از دست داده ایم که در فرهنگ های کهن گرامی داشته می شد، یعنی اتصال با روح.

داستان شالوده و مبنای آیین هایی است که از بدو تاریخ به ارزشهای فردی و جمعی اعتبار و قدرت بخشیده اند. داستان هم هویت و استانداردهایی را برای زندگی به وجود می آورد و لذا برای سعادت و بهروزی ما ضرورت تام دارد. داستان آیینه ای است که خودمان و باورهایمان را در آن می بینیم. کدام داستان را انتخاب می کنید تا بر اساس آن زندگی کنید؟ پاسخی که به این سوال می دهید کلید آشنایی با روح شما ، عمیق ترین بخش وجود شماست.

شَمَن ها به مدت سی هزار سال و در ابتدایی ترین اشکال سنت شفاهی، از روح خود مراقبت کرده اند. خود کلمه شمن ، که از مردمان تونگوز در سیبری گرفته شده، به معنای به هیجان آمده، تکان خورده و برانگیخته شده است. شمن از جسم خود خارج شده است و به عالمی فرای زمان و فضا سفر می کند. روح شمن در حالت خلسه، جسم را ترک می گوید و به جهان زیرین  یا به آسمان سفر می کند، و با پیامی برای جامعه باز می گردد. بدین سان شمن پلی است میان دنیای ماده و معنا. شمن در واقع گوش جامعه است. او ریشه مصیبت و رنج را کشف می کند و با آن سخن می گوید.

این مطلب چه ارتباطی به ما در جامعه معاصر دارد؟ از زمان انقلاب صنعتی به این سو، ارتباط ما با عالم معنا قطع شده است و عصر اطلاعات جایگزین نازلی برای کششهای درونی ما به عالم معناست. داشتن اطلاعات به معنای دانایی نیست و هرگز هم نبوده. دانش چیزی فراتر از صرف نامیدن چیزهاست، و بقا چیزی فراتر از صرف معاش. بشر برای یافتن معنا و توازن در زندگی ، نیاز به اتصال با هردو جهان ماده و معنا دارد.

تلفیق ماده و معنا لازمه روح یا تمامیت است که به زندگی معنا می دهد. روح حاصل جمع جسم ، نفس و ذهن است. در گذشته؛ شمن ها به بیماریِ روانی به منزله جدایی از روح می نگریستند. لذا کار شمن بازیابیِ روح جداشده و پیوند دادن آن _یا بازگرداندن آن _ به فرد جن زده یا بیمار بود.
آیا این همان کاری نیست که هنرمند می کند ، آیا هنرمند یا نویسنده امروزی نمی تواند جای خالی شمن ها را پر کند؟ من به عنوان بازیگر_نمایشنامه نویس در نیویورک و بعدا به عنوان فیلمنامه نویس در هالیوود ، همواره از خودم پرسیده ام آیا درام نویس معاصر همان نقش فراموش شده شمن ها را بازی نمی کند؟

 

نویسنده نیز همچون شمن های عهد باستان ، به اعماق درون خود نقب می زند تا با پیامی[برای جامعه] بازگردد‌ گرچه به جامعه خود خدمت می کند اما اغلب در حاشیه و جدا از آن است. شاید این حاشیه نشینی برای حرکت آزادانه و رها از قید و بندِ جامعه میان دو دنیای متضاد ضروری باشد . هنرمندان اغلب از این جدایی رنج می برند. مثلا ویرجینیا وولف ، سیلویا پلات ؛ ونسان ونگوگ و جکسون پالِک را در نظر بگیرید که همگی سرانجام دست به خودکشی زدند ‌. اما ارمغان این هنرمندان دیرزمانی پس از مرگشان ، همچنان مایه ی غنای بیشتر جامعه است‌ .


بی تردید درام نویس نیز میان دو دنیای ماده و معنا پل می زند‌. در یکی از نمایشنامه هایم به نام روی لبه ، ویرجینیا و ولف در پاسخ به احوال پرسیِ دوستش ویتا سکویل _وست ، می گوید:
روی لبه ، متاسفانه. فکر می کنم این فشار به خاطر زندگی در دو دنیای بسیار متفاوت باشه . مثل امروز بعدازظهر وقتی داشتم پیاده روی می کردم ‌. ابتدا چمن خیس رو روی پاهایم احساس می کردم…و شاید یک سینه سرخ هم می خوند . اما بعد به درون کشیده شدم. و هر چه بیشتر کشیده می شدم ، تماسم با دنیای مادی کمتر می شد . به کلی در عالم دیگه ای بودم. در خودم بودم . و اون دنیا بسیار بسیار واقعی تر از دنیایی بود که اون رو ترک کرده بودم ‌.


از همان اولین روزهای هالیوود در صد سال پیش ، غول های سینما فقط به یک چیز علاقه داشتند : داستان . لوییس بی ‌. مِیِر از کمپانی مترو گلدوین مِیِر همیشه می پرسید 《داستان چیست؟ فقط داستان را برایم تعریف کن 》. حتی امروز هم مدیران هالیوود برای اینکه تصمیم بگیرند کدام داستان را به فیلم در اورند ، به جای خواندن آن ، به قصه ای که برایشان تعریف یا نقل می شود گوش می سپارند . به علاوه ، هالیوود و تلویزیون ، خوشمان بیاید یا نیاید ، بر نحوه ی نگارش نمایشنامه ها و رمان ها تاثیر گذاشته اند . دیگر کسی پنجاه صفحه [از رمان] را صبورانه در انتظار یک اتفاق نمی خواند ‌. امروزه کتاب ها را ناشران با نیم نگاهی به فروش فیلمی که احتمالا از روی آن ساخته خواهد شد انتخاب می کنند . این یکی از دلایلی است که توضیح می دهد چرا امروزه اصول فیلمنامه نویسی در مورد همه ی اشکال داستان گویی صادق است ‌ لذا صرف نظر از اینکه در حال نوشتن زندگینامه ، داستان جنایی یا رمان هستید ، در آغاز داستان است …

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *