سینما و سریال

آنچه که باید درباره ی سینمای سبک دادائیسم و سورئالیسم بدانید

توضیحات سبک دادائیسم

گروهی نویسنده و هنرمند بودند که از جنگ جهانی به ستوه آمده و به عملکردی که هنر و ادبیات پیدا کرده بود بدگمان شده بودند. آنها ذوق متعارف را مورد تمسخر قرار دادند و عملا درصدد نابود کردن هنرها برآمدند. این مکتب از همان آغاز، هم ویرانگر بود و هم سازنده، هم هنر بود و هم ضد هنر (به معنای تخریب خود آنها به عنوان هنرمند). بنابراین «دادا» به وجود آمد تا خود را ویران کند. دادائیست ها سعی داشتند احساس فزاینده ی پوچی را منعکس کنند، احساس درهم شکستگی واقعیت و سقوط کامل عقل و برافتادن افکار سنتی و بی اعتبار شدن تصور عالمی دارای نظم و قابل بیان با زبانی دقیق و با قاعده.

این مکتب زاییده ی نومیدی و اضطراب و هرج و مرج است که از خرابی و آدمکشی و بیداد جنگ جهانی اول حاصل شد و با خصلت هیچ گرایانه ی خود از 1915 تا 1922 دوام آورد. از بانیان این مکتب «مارسل یانکوی» نقاش، «تریستان تزارا» و «هانس آرپ» را می توان نام برد که از این میان «تزارا» بود که واژه ی «دادا» را برای مکتب تازه تاسیس خود برگزید. تفکرات «دادا»ئیستی به سینما هم راه یافت و افرادی همچون «من ری» ، «هانس ریشتر» ، «رنه کلر» ، «فرنان لژه» جذب آن شدند.

 

فیلم شناسی مکتب دادائیسم

1_ «باله ی مکانیکی» (1924) کارگردان : فرنان لژه

رقص کاسه ها و ظروف و پیچ و مهره ها و در بینشان پیرزنی که چندین بار از پله هایی بالا می آید.

2_«بازگشت به عقل» (1923) کارگردان : من ری

تعدادی سوزن و دکمه را روی فیلم خام قرار داده، نگاتیو را ظاهر کرده و به نمایش درآورد.

3_ «آنتراکت» (1924) کارگردان : رنه کلر

در آغاز فیلم، ستون ها، سقف ها و دودکش ها به طور پراکنده و درهم و برهم ظاهر می شوند. «من ری» و «مارسل دوشان» در گوشه ی پشت بامی سرگرم بازی شطرنج هستند. تصویر حمل تشریفاتی جنازه ای وارد کادر می شود که پیشاپیش آن شتری در حرکت است که تاج روی سرش از نان و ژامبون تشکیل شده است و سوگواران همراه، از آن تغذیه می کنند و …

 

4_ «ریتم» و «سمفونی مورب» ساخته ی «هانس ریشتر» هرکس بخواهد فیلم های مکتب دادائیسم را با معنی دقیقی ارزش یابی کند، به راهی خطا می رود؛ چرا که این فیلم ها اساسا چیزی جز تفریحی نشاط انگیز و نوعی تایید آزادی بی حد و مرز نبودند.

 

ویژگی های مکتب دادائیسم

1_ریتم تند

2_رها شدن از قید عناصر دراماتیک یا مستند

3_رسیدن به موسیقی ناب تصویری

4_عدم حضور هر نوع محتوایی در فیلم

5_ نابود کننده ی هر منطق و نظم و هدفی

 

توضیحات سبک سورئالیسم

یکی از چند گرایش اصلی در هنر و ادبیات اروپای پس از جنگ اول، و تا امروز پایدارترین آنهاست. این مکتب از نگره ی روانکاوی «فروید» تاثیر بسیار گرفته است و از 1920 قوت می گیرد. یکی از پیشگامان تلاشگر آن «آندره برتون» شاعر است که شعار این نهضت را چنین بیان می کند: «پیروی از ناخودآگاه». گروه سورئالیست ها ادعا کردند که منبع الهام آفرینش هنری شان در پدید آوردن اثر، رویا، کابوس، غریزه، توهم و یا میل به طغیان علیه هرگونه نظام موجود، باورها و منطق رایج و معمول است.

بدون شک آوازه ی بلند «لوئیس بونوئل» و همکارش «سالوادور دالی» در ساختن دو فیلم «سگ اندلسی» و «عصر طلایی» بخش بزرگی از تاریخ سینمای سورئالیسم را زیر سایه ی خود می گیرئ. اما نخستین فیلم تمام سوررئال «بازگشت به عقل» نام دارد با زمان سه دقیقه که توسط «من ری» ساخته شد. این فیلم توسط «تریستان تزارا» در 6 ژوئیه 1923 در مراسمی شبانه به تماشاگران ویژه معرفی شد که با هو و سوت کشیدن حاضران روبرو گردید. در 1929 جالب ترین فیلم «من ری» ساخته می شود. این فیلم «ستاره ی دریایی» نام دارد؛ فیلمی اصیل و بدیع در نوع خود. بالاخره در میان سال های 1925 و 1931 است که سه فیلم سورئالیسم تمام عیار ساخته می شود. «صدف و مردروحانی»، «سگ اندلسی» . «عصر طلایی».

 

تفاوت سبک سوررئالیسم و دادائیسم

رابطه ی بین «دادا» و «سوررئالیسم» بسیار پیچیده است. چرا که هم دارای نقاط اشتراک و هم وجوه اختلاف می باشند که می توان به موارد زیر اشاره نمود:

1_سوررئالیست ها دارای تفکر سیاسی بودند و «بورژوازی» را دشمن خود می دانستند.

2_نمایش و عیان سازی «حقیقت پنهان» موجود در پدیده ها، در کانون توجه سوررئالیست ها بود.

3_«تخیل» که مهم ترین ابزار سوررئالیست هاست، در مکتب دادائیسم، زیاد مورد توجه نیست.

4_برخلاف سوررئالیست ها، دادائیست ها نتوانستند زیبایی شناسی منسجمی به وجود آوردند و همین امر نیز مانع از ماندگاری این مکتب شد. (مکتب سوررئالیسم هنوز در خلق بسیاری از آثار هنری دخالت دارد.)

5_مکتب سوررئالیسم، سعی داشت به بررسی و کشف امکانات ضمیر ناخودآگاه بپردازد؛ چیزی که در مکتب دادائیسم به هیچ وجه مورد وجه نبود.

 

لوئیس بونوئل در عرصه سینما

«شب هنگام، مردی پشت پنجره، نزدیک بالکن، تیغ ریش تراشی را تیز می کند. از میان پنجره به آسمان می نگرد و می بیند که توده ی ابری کوچک به سوی ماه که بدر تمام است پیش می رود. آن گاه سر یک دختر جوان که چشمانش یکسر باز است دیده می شود. مرد به سمت دختر می رود. لبه ی تیغ به یکی از چشم های دختر نزدیک می شود. توده ی ابر کوچک از روی ماه می گذرد. لبه ی تیغ از روی مردمک چشم دختر جوان می گذرد و آن را دوپاره می کند.»

این تصویرها، نخستین نماهای سینمای «لوئیس بونوئل» است، در «سگ اندلسی»، فیلم کوتاهی که او در سال 1928 با همراهی «سالوادور دالی» ساخته است. فیلم دنیایی را نشان می دهد که همه ی واقعیت هایش درهم رفته است و حوادث بی منطق کنار هم چیده شده اند. آنچه در این فیلم درخور توجه است این است که هر صحنه ی فیلم با وجود غیر منطقی بودن رویداد آن، برخوردار از خصلت نمایش دقیق و لطیف است. اما «عصر طلایی» (1930) حکایت دیگری دارد؛ این فیلم بیانیه ی سورئالیست ها در تجلیل و ستایش بی شائبه ی آنها از عشق دیوانه وار است. در هیچ فیلمی مانند «عصر طلایی» قدرت نظم (کلیسا، خانواده، پلیس و ارتش) اینچنین بی آبرو و مورد حمله قرار نگرفته بود. در این فیلم شهر آراسته ای را می بینیم که وقتی از نزدیک به گوشه گوشه ی آن می نگریم، می بینیم که زندگی در آن از درون، از معنی و مفهوم خالی شده است. شهری که خیلی ساده می تواند هرجای زمین باشد. آنچه عصر طلایی را از سطح اثری معمولی بالاتر می برد این است که میان عناصر نامتجانس و واقعیات، روابط شاعرانه، و به معنی واقعی کلمه سوررئال ایجاد می کندو «بونوئل» در 1932 فیلم «هوردها» یا «سرزمین بی نان» را کارگردانی می کند که گزارش مستندی درباره ی مناطق فقرنشین اسپانیا بود و مایه های سوررئالیستی داشت. در سال 1950 «فراموش شدگان» را ساخت. در این فیلم افراد را در محیط اجتماعی اشان همراه با تضادها، رویاها، آرزوها و دلهره هایشان به تصویر می کشد.

 

صحنه ی رویایی فیلم که «پرها» به هوا می روند و گفتگوها با دهان بسته صورت می گیرد و آدم ها با وزش باد حرکت می کنند دیدنی و به یاد ماندنی است. فیلم «صعود به آسمان» 1951 سرگذشت یک اتوبوس مسافری است که به هنگام رگبار از معبری کوهستانی عبور می کند و سکانس های رویایی، نظم آن را می شکند. «مرد خشن» (1952) در محیط قصابخانه می گذرد. قصابی شرافتمندانه در برابر یک سرمایه دار قرار می گیرد که پدر ضعیف النفس او را به وحشت انداخته است. در «فیلم او» (1953) بونوئل به تحلیل روحی یک بیمار روانی می پردازد که فیلمی است انتقادی علیه بورژوازی و کلیسا. در همین سال بونوئل «رابینسون کروزوئه» را می سازد و در 1956 «طاعون جنگل» و سه سال بعد «نازارین» را می سازد. در این فیلم بونوئل با مذهب درگیر می شود. (کشیش مکزیکی می خواهد فرامین مذهبی را بدون هیچ گونه سازشی تحقق بخشد.)

در سال 1960 «دختر جوان» ساخته می شود و یک سال بعد فیلم درخشان «ویریدیانا» را می سازد که اعتراضی شدید است علیه «دوستی» و «باورهای مذهبی» مسیحیت که برندگی بیشتری نسبت به فیلم «نازارین» دارد. فیلم، سرشار از تصاویر غافاگیر کننده ی سوررئالیستی و برخوردار از مونتاژی حیرت انگیز است. تصاویر این فیلم برآن اند که تصویر آشنای دنیا را برهم ریزد و اعتقاد و ایمان به ابدی بودن این نظام را ویران سازد. «فرشته ی مرگ» (1960) فیلمی است تمثیلی. انتقادات قدیمی بونوئل از موضوعات اجتماعی و مذهبی این بار در پوشش سوررئالیستی فیلم بیان می شود. شخصیت های بونوئل نمایانگر ساده ترین و پیچیده ترین نشانه های انتقاد و هزل نسبت به عبادت ریاکارانه است. در فیلم «ویردیانا» خیر و شر هر دو سفسطه هایی هستند که راهی جز به بن بست نمی برند. «ویردیانا» یادآور نقاشی های «گویا»، « بوش» و «ماکس ارنست» می باشد. شخصیت های فیلمی بونوئل کشیش، راهب، قدیس و مسیح با اختیار کردن صفات و طبایع انسانی وجوه گوناگون از اخلاق و مذهب در جهان بینی مسیحی را ارائه می دهند. ساخت «ویردیانا» برای بونوئل جایزه ی بزرگ جشنواره ی «کن» را به ارمغان آورد. فیلم های «فرشته ی نابود کننده» (1962) و «دفتر خاطرات یک مستخدمه» (1964) بر اعتبار او بیش از پیش افزودند و «بل دوژور» (1967) جایزه ی شیر طلایی جشنواره ی ونیز را از آن وی ساخت. بونوئل در سال 1969 فیلم درخشان دیگر خود را می سازد یعنی «تریستانا» و در «1972 جذابیت پنهان بورژوازی» را ساخت. که در همان سال برنده ی جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی شد. فیلم های بعدی او «شبح آزادی» (1947) و «این میل مبهم هوس» (1977) بودند.

 

ویژگی های سبکی «بونوئل» و سوررئالیسم

1_سوررئالیسم از سمبولیسم پدید آمد.

2_روش سوررئالیست ها عبارت است از نسبت دادن خواص غیرعادی به اشیای عادی.

3_کنار هم گذاشتن اشیا و مفاهیم و کلمات ظاهرا بی ارتباط با یکدیگر.

4_به هم ریختن رابطه ی موضوع با متن.

5_اصلی ترین دستاورد سوررئالیسم، کشف واقعیت پنهان است.

6_ظهور حشرات و پرندگان نزد بونوئل به شکل سوررئال صورت می گیرد. سکانس آغازین «عصر طلایی» از یک فیلم مستند درباره عقرب ها تشکیل شده بود؛ در «سگ اندلسی» مورچه ها و در «فراموش شدگان» مرغها و خروسها در شکل سوررئال نقش اساسی دارند.

7_بونوئل به هیچ قانون، سنت، رسم یا آیینی رحم نمی کند و به نام غرایز اولیه انسانی تمام اشکال ریا و دوگانگی را به استهزاء می گیرد.

8_یکی از اصلی ترین مایه های سینمای بونوئل، بازدارندگی نهادها و قراردادهای اخلاقی جامعه، در راه دستیابی به خواستهای فردی و ناهمسویی این نهادها با منش واقعی انسان است.

9_در سینمای بونوئل، آدم ها در میانه ی تلاش ناپایدار و بی سرانجام خود، برای رهایی از پایبندهای اخلاقی، بازدارندگی ساختار اجتماعی را در بت وارگی چیزهای پیرامون خود، باز می شناسند. در این میان، چند گروه از تب واره ها را می توان برشمرد : 1_خانه  2_ صداها  3_انگیزش های جنسی  4_محصولات فرهنگی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *