کمی بیشتر درباره ی کتاب دزیره بدانیم:
درباره ی اینکه چرا نویسنده چنین سوژه ای را برای کتاب خود در نظرگرفته ، را با توجه به شناخت نویسنده در ادامه به آن می پردازیم.
ماری سلینکو سال ۱۹۱۴ در تکاپوی جنگ جهانی اول در وین چشم به جهان گشود . او در جوانی در دانشگاه وین در رشتهٔ تاریخ تحصیلات خود را آغاز کرد و بعد از ازدواج، در کشور همسرش، یعنی دانمارک اقامت کرد. در جنگ جهانی دوم، بعد از تسخیر دانمارک توسط ارتش نازیها بههمراه همسرش به سوئد مهاجرت کردند و در آنجا ساکن شدند.
در این زمان، او به تحقیق درباره ی خاندان سلطنتی سوئد (که هنوز هم بر این کشور حکومت میکنند) پرداخت که با دزیره آشنا گشت و بعد از ۵ سال تحقیق و پژوهش، تصمیم گرفت زندگینامهٔ اوژنی دزیره کلاری را به رشته ی تحریر در بیاورد .
دزیره دختر یک تاجر ابریشم و اهل مارسی فرانسه بود که در نوجوانی نامزد ناپلئون بناپارت مشهور شد.جزئیات این بخش از زندگی او به قدری جذاب و حائز اهمیت بود که همهچیز را برای دستبهقلم کردن سلینکو ، با مقصود نوشتن یک رمان تاریخی با درونمایه ی عاشقانه ترغیب کرد.
کتاب دزیره بهصورت مجموعهای از خاطرات، از زمان نوجوانی تا میانسالی دزیره از زبان خود او روایت شده است.شخصیت به دلنشین دزیره و البته زندگی پر از فراز و فرود او که با زندگی افراد مهمی در زمان خودش در تاریخ فرانسه پیوند خورده ، این کتاب را به یک اثر جذاب و خواندنی تبدیل کرده است.
همینطور در این کتاب مخاطب فرصت دارد تا همزمان با مطالعه زندگینامه دزیره، مروری بر تاریخ فرانسه در زمان قبل و بعد از ناپلئون بناپارت و آشنایی اندکی هم با خاندان سلطنتی سوئد داشته باشد که هنوز بر این کشور حکومت میکنند و تسلط دارند.
روایت شخصیت ناپلئون بناپارت از دیدگاه دزیره که نامزد سابق او بوده، بسیار حائز اهمیت و قابل توجه می باشد.
همینطور توصیفات بسیاری از زندگی اشرافِ آن زمان فرانسه و خانواده ناپلئون به جذابیت رمان اضافه کرده است.
این کتاب برای شماست :
مطالعه کردن تاریخ و زندگینامه در قالب رمان همیشه جزو پرطرفدارینترین کتابها به حساب می آید؛ زیرا مخاطب، خود را با یک کتاب صرفاً تاریخی یا صرفاً داستانی روبهرو نمیبیند. اگرچه مطالعه هر کتابی با موضوعات متفاوت با لذت خاص خودش داراست ، اما خواندن تاریخ و زندگینامه در یک کتاب لذت مطالعه را چندین برابر می کند. اگر مطالعه ی چنین کتاب هایی برای شما لذت بخش است ، کتاب دزیره را به شما پیشنهاد می کنیم.
قسمت هایی از کتاب دزیره:
من و ژولی هر دو برخاستیم. ژولی به ژوزف تبسم میکرد. نفهمیدم چه شد. دو دقیقه بعد ما چهار نفر بدون حضور مادر و برادرم در باغ بودیم و چون خیابان شنی باغ بسیار باریک است، ناچار بودیم دوبهدو حرکت کنیم. ژولی و ژوزف جلو رفتند. من و ناپلئون دنبال آنها قدم میزدیم. به مغز خود فشار میآوردم که چیزی بگویم. بسیار میل داشتم که خاطرهٔ خوبی از خود در مغز او باقی بگذارم. چنین بهنظر میرسید که او به چیزی توجه ندارد و در افکار خود غوطهور است. آنقدر آهسته قدم برمیداشت که ژولی و برادرش رفتهرفته از ما دور شدند. بالاخره فکر کردم او مخصوصاً آهسته حرکت میکرده تا ژولی و ژوزف از ما دور شوند. ناگهان ناپلئون سکوت را شکست و گفت: «تصور میکنید چهموقع برادر من و خواهر شما ازدواج خواهند کرد؟»
در اولین لحظه فکر کردم که متوجه گفتهٔ او نشده و منظور او را نفهمیدهام. با تعجب به او نگاه کردم و حس میکردم که حالتی وحشتزده دارم. مجدد تکرار کرد: «خب چهموقع ازدواج میکنند؟ امیدوارم زودتر.»
با لکنت گفتم: «بله… اما تازه هماکنون باهم ملاقات کردهاند، بهعلاوه ما نمیدانیم…»
فورا جواب داد: «این دو نفر برای هم آفریده شدهاند، شما متوجه این موضوع هستید.»